(text geraphy (3
هیچ باور نمیکردم اگربگویم برو،میروی و مرا با داشتن این همه خاطره تنها میگذاری....!
......
گفتی:زمان همه چیز را درمان میکند...خنده ام میگیرد!!!این همه آشوب به راه انداخته ورفته ای که کاری دست زمان داده باشی؟؟!!
....
برو....!روزگاری میرسد که برگردی،آن موقع زمان را برایت معنا خواهم کرد...
.......
آموختم هرکسی یادم نکرد،یادش کنم؛شاید او تنهاتراز من باشد....
.......
یادمان باشد همیشه ذره ای حقیقت پشت هر"فقط یه شوخی بود"،کمی کنجکاوی پشت هر"همینطوری پرسیدم"،قدری احساسات پشت هر"به من چه اصلا"،مقداری عصبانیت پشت هر"چه میدونم" و اندکی درد پشت هر"اشکالی نداره"وجود دارد...!
......
از هیچ راه افتادم،دلو به جاده ها دادم،از یادهمه رفته،سردرگم و آشفته،نه درگذر باکسی،نه پرزدن درقفسی،نه منتظر هم نفسی،گفتم از چه میترسی،آخرش یه راهی هست،آخرش مگه رنگی بدتراز سیاهی هست؟!سهم دل ما این بود،آلوده و بیهوده،نه روسفید پیش یار،نه سرفراز در دیار...
.....
- ۹۷/۰۱/۲۹