❤دورهمی❤

♥welcom to my blog♥

❤دورهمی❤

♥welcom to my blog♥

❤دورهمی❤

سلام دوستای گلم،من مهتابم .ازاینکه به وبلاگم سرزدین ویا اگر نظری هم ارسال کردین واقعا ممنونم.❤
من سعی میکنم تواین وبلاگ بهترین چیزا رو براتون به اشتراک بذارم،حالا چه عکس،چه متن و...
البته اینم بگم که سعی میکنم بیشتر پست های دخترونه بذارم ^_~
اگر از وبم خوشتون اومد لطفا به دوستانتون هم معرفی کنید تابیان وازمطالب اینجا بهره مند بشن،
اگرم خوشتون نیومد که هیچی دیگه...خب دیگه من زیادحرف زدم،خودتون برید ببینین...
باتشکر.دوستدارشما مهتاب
my instagram: paricheeeeee

آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات
نویسندگان

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «یه روز صبح..» ثبت شده است

۰۱
دی
خب سلام دوست جونیای خودم.حالتون خوبه؟کیفتون کوکه؟دماغاتون چاقه...ااااا ببخشید یه لحظه باعموپورنگ اچتباه گرفتم شرمنده😅خب بریم سر اصل مطلب؛عاغا ما دیدیم نصف شبیه خوابمون نمیبره گفتیم یه خاطره براتون بتعریفیم(همون تعریف کنیم خودمون باو!)یکم روحیتون شاد بشه.
خب:
عاغا جونم براتون بگه که مایه روز صبح وایساده بودیم تو پارکینگ منتظر بودیم سرویس گرامی بیاد دنبالمون بریم به دنبال کسب علم ودانش(بله همچین آدم درس خونی هستیم ما😉 )،اوره خلاصه ما همینطور وایساده بودیم تو پارکینگ ،خیلی خوابالودوبی حوصله در انتظار یار...نه ببخشید باز اچتباه گفتم در انتظار سرویس،همینطوری که داشتیم بیرونو مینگریستیم(چی ساختم من!اصلا زبان فارسی رو متحول کردم!) دیدیم یه موتوریه اومد،اولش فکرکردم رهگذره بعد دیدم نه وایساد جلوی در،یکم دقت کردم دیدم هَی وای من😱اینکه پسر همسایه بقلیه😵
(خداشاهده الان که دارم تعریف میکنم براتون مو به تنم سیخ شده😨)خلاصه سعی کردم خودمو از اون حالت مرده متحرکی در بیارم که طرف مارو دیدی نگرخه!
رفتم کنار در وایسادم منتظرشدم اون بیاد تو بعد من برم بیرون(اینجا باید این نکته رو بگم که هیچ قصدی از وایسادن جلوی در نداشته بودم😌)عاغا چشمتون روز بد نبینه...این پسر همسایه بغلی درو که باز کرد اینجانب خیلی شیک و مجلسی گفتم:سلام😊.عاغا این بدبختو میگی چشماش شده بود اندازخ دوتا گوجه گیلاسی!!
اولش تو شوک بود بعد سریع یه خودش اومد گفت سلام،ببخشید بفرمایید بعد درو باز کرد که برم.
حالا من  میگی اومدم بیرون ...یه دفعه پاچیدم از خنده یعنی الانم که دارم میگم دارم از خنده میپاچم به این کیبورد قسم!!!
([زدی بچه مردمو زهره ترک کردی حالا میخندی😒]ببخسی من بعضی وقتا یکم با وجدانم درگیر میشم،چیز خاصی نیست،دعوا خونوادگیه داداچ شوما بفرما...نچ... شرمنده نصف شبیه زده به سرم...)
از اون روز به بعد دیگه خیلی کم دیدمش...
به نظرتون از بعد اون روز داره سعی میکنه کمتر جلوی چشم من آفتابی شه تا جونشو نجات بده یا نه من اینطوری فکر میکنم...؟عایا...؟
من از شما میپرسم:به نظر شما عایا از اون روز به بعد اوشون از دیدن من خوف دارد؟!
۱)بلی           ۲)نخیرم
لدفا برای پاسخ به این سوال زیر همین پست کامنت بُگذارید.با تچکر.مدیریت بلاگ دورهمی نیو.
🙃🙃🙃🙃